عشق اسمانی

  • Hana :)
  • پنجشنبه ۲۵ خرداد ۹۶
  • ۰۰:۳۰

فرشته از میان ابر ها ، به زمین خیره شده بود . سالهای زیادی ، چشم هایش در یک نقطه ثابت شده بود.  فرشته ، عاشق سده بود!  

بداهه نوشت

  • Hana :)
  • سه شنبه ۲۳ خرداد ۹۶
  • ۱۰:۴۲

پلک شب میپرید.  میهمانی در راه بود. میهمانی از جنس نور ، زیبا همچون فرشته ها و لطیف مثل گلبرگ گل. 

کرم های شب تاب میرقصیدند. نسیم شکوفه ها را نوازش میکرد.  نی زار ،در تاریکی شب ، همراه او ، منتظر بود.  
همدم تنهایی های شب ، در راه بود... 

زندگی

  • Hana :)
  • يكشنبه ۲۱ خرداد ۹۶
  • ۱۵:۳۰

به زندگی دوباره ی روح اعتقاد دارین؟ همون تناسخ یا زندگی بعدی. طبق برخی گفته ها ، روح چندین بار در این دنیا زندگی میکنه. به شکل ادم های مختلف تو زمان ها و مکانهای مختلف. بعضی ها میگن چهار بار و بعضی ها میگن هفت بار .شاید به نظر خرافی بیاد ولی من عمیقا دلم میخواد حقیقت داشته باشه. و خیلی بهش فکر میکنم. به نظرم چیزی که الان هستیم ، همون ارزوهایی هست که تو زندگی قبلی داشتیم و بهشون نرسیدیم یا همون چیزایی که میخواستیم ولی نشدن. و ارزو های این زندگیمون ، تو زندگی بعدی تحقق پیدا میکنن. 

یه بار زندگی تو دنیا ، خیلی کوتاهه .  
حس اشنا پنداری ، یکی از نظریه هاش همینه .  اینکه ما ، قبلا هم تو این دنیا زندگی کردیم و وقتی تو موقعیت های مشابه قرار میگیریم ، این حس بهمون دست میده. یه حادثه ، یه منظره یا یه ادم. 

عمق فاجعه

  • Hana :)
  • جمعه ۱۹ خرداد ۹۶
  • ۱۳:۱۶

خب یه مدت نبودم اینجا . اگه بگم مشغول درس خوندن بودم ، دروغ گفتم . مشغول لذت بردن از فرجه ها بودم و الان که کتابامو نگاه میکنم ، به عمق فاجعه پی میبرم . و تصمیم گرفتم این یه هفته ی اخرو بشینم خوب بخونم بلکه مشروط نشم . ولی از بس درس نخوندم دیگه یادم رفته چجور درس میخونن . انگار من همون آدمی نیستم که یه شبه کل کتاب دیفرانسیل رو میخوندم ! 

میخوام یه قسمتی از زندگیم رو پاک کنم ولی چون زیادی درگیرش شدم نمیتونم و اینکه نمیخوام دل کسایی که منو دوست خودشون میدونن رو بشکونم .اینم یه قسمتی از فاجعه هست !

شروع

  • Hana :)
  • يكشنبه ۲۴ ارديبهشت ۹۶
  • ۱۴:۵۴

من اینجام با یه شروع جدید. چیزی که همیشه بیشتر از هر چیزی ازش میترسم ولی گاهی باید همه چی رو رها کرد و از نو شرو کرد